فرهنگ و انديشه
پايگاه جواد مفرد كهلان
جمعه، فروردین ۳۱، ۱۴۰۳
نام روسها در تاریخ هرودوت
هرودوت نام روسها (به روسی یعنی مردم جنگلی) را جایی بودین و جای دیگر ضمن اسطورهٔ پسران تارگیتای تراسپی آورده است که هر دو به معنی مردم جنگلی هستند:
भूय n. bhUya (bo) being
diva-an[gha]/dun[ge]: forest
त्रस n. trasa wood
bha (भ). to be, exist
معنی نام عیلام (ایلام)
با توجه به نامهای بومی و اوستایی و پارسی عیلام یعنی هلتمتی (سرزمین خدای فرزانه) و وَرِنه (سرزمین برگزیده، بنا به وندیداد سرزمین آفریدهٔ اهورامزدا) و خوزستان (سرزمین سرور) نام عیلام به سومری به معنی سرزمین واقعی خدا به نظر می رسد:
il_u/god
am/indeed
بررسی نام ماهیان اساطیری بزرگ ایران کهن
(Review of the names of the great mythical fishes of ancient Iran)
معنی نامهای اوستایی و پهلوی کَرَ ماهی (اَرَز)، خر سِپای و واسی (پیسو، کرابو) و پنچا سدوَرا:
نام کَرَماهی (ماهی بُرنده) و خَر سپای (برندهٔ منبسط، که عنبر سرگین او به شمار رفته) به ترتیب مربوط به کوسه ماهی و وال به نظر می رسند:
खर adj. khara (kara) cutting
स्फायते{स्फाय्} verb sphAyate[sphAy] expand
نام نهنگ هم به معنی کُشنده است:
निहन् Nihan-. —to kill
و نام وال به معنی انبوه و عظیم است:
वलय n. valaya multitude
واسی (پیسو= آراسته، زیبا) و کرابو (دلفین) می توانند به معانی سنسکریتی خوب/عالی و دلسوز و اَرَز (کرَماهی، کوسه ماهی) به معنی اوستایی آن، جنگی باشد:
वसु adj. vasu good
वसु adj. vasu excellent
क्रपते{क्रप्} verb krapate[krap] compassionate
پنچا سَدوَرا مطابق ماهی مرکب است:
پنچا سَدوَرا (دارای پنجهٔ گسترده) مطابق بندهش جانور دریایی است که ترسناکتر از کره ماهی است و در پناهگاه خود در دریا زندگی می کند.
نگاهی به ماهیان اساطیری ایران بر اساس نوشته های دیگران:
زمین همچون کرماهی، واسی، ماهی نگاهدار جهان (انکی/اِئا) و ماهیان آسمانی که جایگاه ویژهای در باورهای مردمان باستان داشتهاند.
ماهی به سبب زندگی در آبهای جاری و ژرفای دریاها، در اندیشه مردمان جهان باستان با خدایان ناظر بر آبها و نیروهای نگاهبان زندگی همبستگی بسیار دارد.
در اساطیر ایران جمشید نخستین انسانی است که به پرورش ماهی در ماهیخانه پرداخت؛
«بپرورد ماهی در آن آب پاک
بپرداخت آب میانگاه خاک»
«فردوسی»
نزد صوفیه ماهی عبارت است از عارف کامل و این معنی به حسب استغراقی که کاملان را در بحر معرفت است مناسبت تمام دارد (سجادی: ۱۳۳۹، ۸۳) بنابراین یکی از معانی پرتکرار ماهی در ادبیات عرفانی ما انسان غرقه در بحر عشق است.
کَرماهی ها که ماهیان چرخان نگاهبان درخت زندگی هستند به همراه ماهی واسی که به گفته بندهش همه جانداران مزدا آفریده در پناه سرداری و نگهبانی او میزیند از مهمترین جانوران یادشده در نوشتارهای اوستایی هستند.
ماهی در اندیشه و نوشتارهای ایرانی
١. کرماهی:
در آیین زرتشت این اعتقاد وجود دارد که اهریمن در برابر هر آفریده نیکوی اهورایی دست به ایجاد عاملی مخرب میزند تا مبارزه دایمی روشنی و تیرگی ادامه یابد.
هنگامی که اهورا درخت گوکَرَن را در دریای فراخكرت میآفریند، اهریمن چلپاسهای (مارمولک) گسیل میدارد تا ریشه درخت را بجود و حیات را بر روی زمین نابود کند. اما در اطراف ریشه درخت در اعماق فراخكرت دو کرماهی خانه دارند که پیوسته به دور ریشه میچرخند و چنان که در مینوی خرد آمده وزغ و دیگر حیوانات موذی اهریمنزاده را از آن دور نگاه میدارند (تفضلی: ۱۳۹۱، ۸۱).
این دو ماهی همه جهات را با چشمانی باز محافظت میکنند، از این رو نیروی دید آنها در اوستا بسیار ستوده شده است: نیروی بینایی ماهی کر در آب چنان است که خیزابی همچند مویی را در رودی دورکرانه، در ژرفای هزار بالای آدمی تواند دید (دین یشت، کرده ۲، بند ۷).
کَر به لغت اوستایی به معنی بُرنده است و دریانوردان خلیج فارس هنوز نوعی از ماهیان این دریا را که گاه تا ۱۵ متر طول دارد کَرماهی مینامند (اقتداری: ۲۵۳۶، ۷۸).
دو ماهی نگهبان درخت زندگی در دوره پیش از اسلام جایگاهی ثابت در سفالگری و فلزکاری ایران دارند و در دوره اسلامی نیز نمود آنها را در قالیهای ایرانی (طرحهایی همچون هراتی، ماهی درهم، ریزه ماهی و …) میتوان دید.
۴, ٣, ٢. واسی، خرسپای و پَنچا سَدوَرا:
ماهی دیگری به نام ماهی واسی نیز در اوستا ستایش شده (یسنا، هات ۴۲، بند ۴)، که در دریای فراخكرت زندگی میکند. او را به سهو با پَنچا سَدوَرا که به معنی دارای پنجهٔ گسترده و همان ماهی مرکب است و خر سپای (بُرنده منبسط، وال) یکی به شمار آورده اند.
ماهی واسی چنان حساس است که بدان دریای ژرف اگر به شمار سوزنی آب بیفزاید یا کاهد، او داند. او بزرگ ترین آفریده اهورامزدا است. درازای تن بزرگ خوب رسته او بدان اندازه است که اگر مردی از بامداد تا شامگاه بتازد آن را نتواند پیمود. همه جانداران مزدا آفریده در پناه سرداری و نگهبانی او میزیند (بندهش، بخش ۹, بند ۱۵۰).
چنانکه اشاره شد واسی (خوب، عالی، پیسو، دلفین) را در دورههای بعد با وال (خر سپای) مشتبه شده اند:
«به آب و آتش گستاخ در رَود گویی
سمندر است در آتش در آب ماهی وال»
«امیر معزی»
سهشنبه، فروردین ۲۸، ۱۴۰۳
نامهای عربی و ترکی آریائیان یعنی عجم و گائور در سنسکریت مترادف آریا هستند
نامهای عربی و ترکی آریائیان یعنی عجم و گائور در سنسکریت مترادف آریا هستند:
(Ajam, gaur and Arya are synonyms)
आर्य adj. Arya noble
गौर adj. gaura splendorous, chief
अजम ajama.—a (A Great, grand, noble.)
अज m. aja leader, म ma authority
معنی نام جشن زرتشتی محلی هیرومبا
این نام را با هیر (به معنی ثروت) و هیر (به معنی هیربد) مربوط دانسته اند. ولی نظر به ویژگی سوزاندن بوته خارهای صحرایی خشک زمستانی در جشن بهاری هیرومبا، آن را می توان به صورت هیرو-انبُه به معنی جشن سوزاندن انبوههٔ بوته های صحرایی باریک گرفت. نظیر جشن والبوری اسکاندیناوی که جشن سوزاندن بوته های خشک جمع آوری شده در ماه اول بهار است:
हिर m. hira strip
براین اساس نام هیربد در معنی سرور بوتهٔ خشک به سبب جمع آوری کردن بوته های خشک برای آتش آتشکده ها بدیشان داده شده است. واژهٔ اوستایی اَئثرپت را هم که با هیربد مرتبط است، همچنین مؤبد (مغ پت) را می توان به معنی سرور جمع آوری کنندهٔ بوتهٔ خشک برای آتش های مقدس گرفت:
आश्रय m. Asraya union
मेघ m. megha mass
نامهای دیگر این جشن یعنی هیبیدوگ (هیتو-بیدوگ، بستن ترکه ها) و شاخ شاخ دُربند هم اشاره به سوزاندن ترکه ها و شاخه های جمع آوری شده دارند.
دوشنبه، فروردین ۲۷، ۱۴۰۳
مطابقت دریای کیانسی با هامون و دریاچهٔ حوض سلطان قم (از بقایای دریاچهٔ ساوه)
طبق اوستا و کتابهای پهلوی باوری وجود داشته است که هامون را مکان اولیهٔ سؤشیانتها می شمرده است:
کیانسه یا کیانسیه دریاچهاست که هووی همسر زردشت پس از نزدیکی با زردشت خود را در آن میشوید و نطفههای زردشت از طریق هووی وارد آب میشوند و توسط ایزد نریوسنگ نطفهها در اختیار ایزد بانو اردوی سوره آناهیتا برای نگهداری قرار میگیرد تا در زمان مناسب با نطفه مادران فرزندان موعود زردشت (اوشیدر، اوشیدر ماه و سوشیانس) بیامیزند. جای نگهداری این نطفهها همان آب کیانسهاست که ۹۹۹۹۹ فروهر مقدس از آنها نگهداری میکنند. کیانسه همان دریاچه هامون امروزی در سیستان است.
ولی مطابق یک باور دیگر مغان ری، دریای کیانسی (کیان-سی-آوه) در اصل به معنی آب گستردهٔ پادشاهان، همان دریاچهٔ حوض سلطان قم/ساوه (دارای آب گسترده) بوده و چاه سئوشیانس موعود آن همان چاه جمکران قم بوده است:
In Persian, Kayan is a variant of the name Kian, which means “royal”.
si-ava: stretch water
اینکه گفته شده است با تولد محمد دریاچهٔ ساوه (کیان-سی، یعنی دریاچهٔ پادشاهان) خشکید، اشاره به زوال بخت پادشاهی ایران است.
مطابق لغت نامهٔ دهخدا: «ساوه. [وَ] (اِخ) نام شهر مشهور و معروف در عراق عجم و گویند دریاچه ای در آنجا بود که هر سال یک کس در آن غرق میکردند تا از سیلان ایمن میبودند و در شب ولادت سرور کاینات آن دریاچه خشک شد. (برهان) (آنندراج)».
این گفته از معنی سنسکریتی کیان-سی (در مفهوم محل پایین انداختن تن) بر خاسته است:
Kayan: body
Śī (शी).—1) To lie, lie down.
دریاچهٔ حوض سلطان که به «دریاچهٔ شاهی» نیز معروف است، با مساحت تقریبی ۲۴۰ کیلومتر مربع در جنوب رشتهکوه البرز قرار دارد. وسعت و شکل دریاچه متناسب با ورود آب و میزان بارندگی آن در فصول مختلف سال، متفاوت است؛ بدین ترتیب، سطح آب دریاچه پیوسته نوسان میکند. این دریاچه از دو چالهٔ جدا از هم تشکیل شده است. چالهٔ غربی به نام «حوض سلطان» و چالهٔ شرقی به نام «حوض مره» است که بهوسیله یک آبراهه به هم وصل میشوند. در فصول پرآب ابتدا چالهٔ مره پر میشود و سپس آب اضافی آن به حوض سلطان راه پیدا میکند.
یکشنبه، فروردین ۲۶، ۱۴۰۳
معنی نامهای قفقاز (کپ گاس) و کپ کوف و اروپا
این نامها به معنی سرزمین ارابه (کپ-گاس) و کوه سرزمین ارابه به نظر می رسند. در عهد باستان شمال دریای سیاه محل ساختن ارابه بوده است و نامهای اروپا (ایو-روپه) و خونیرث (خونی-رث، مسکن اولیهٔ پارتها) هم در این رابطه به معنی محل ارابه های خوب بوده اند:
कापा f. kApA carriage
I have found three historical and etymological evidences about the name of Europe which prove that Eu-Ropa has meant the land of the fine chariots.
1-Mythical Scythian royal name Arpo-xiais (Takhmo-ropa/Tahmo-ratha) which means in Avestan the king/hero of the chariot land.
2- The name of the Caucasus Mountains in old Persian means the mountain of the land of chariots.
3- North of the Black Sea has been a wagon-producing area in prehistoric times.
The meaning of the Pahlavi names to Caucasus (Kap gas) and Kap Koph:
These names mean the land of the chariot (Kap-gas) and the mountain in the land of the chariot. In ancient times the northern Black Sea was a place for the manufacture of chariots, and the names of Europe (Eu-Rope) and Khoni-Rath (Khoni-Rath, the original home of the Parthians) also meant in this respect the place of good chariots:
कापा f. kApA chariot (Kupe in Russian)
eu: good
ροπη: torque (chariot)
арба: chariot
xais: king
اتیمولوژی خاقان و خان و خانوم
Khan: from earlier قَان (qān), derived from Old Turkic 𐰴𐰣 (qan) a contraction of 𐰴𐰍𐰣 (qaɣan); doublet of خَاقَان (ḵāqān) an earlier form, from Middle Persian hʾkʾn' (xāgān), from Old Turkic 𐰴𐰍𐰣 (qaɣan); ultimately of unknown origin, suggested as a borrowing.
در زبانهای هندوایرانی می توان برای خاقان صورت خاگَ (خدا، خورشید، درخشان) و ان (علامت نسبت) گرفت در مجموع یعنی خدایگان (منسوب به خدا) یا با شکوه و درخشان در این صورت ترکان و مغولان آنرا از سکاها، سرکردگان دیرین استپها گرفته اند:
खग m. khaga deity
खग m. khaga sun
خود خان و خانوم هم می توانند از خوَن هندوایرانی به معنی با شکوه و درخشان گرفته شده باشند.
شنبه، فروردین ۲۵، ۱۴۰۳
معنی ایرانی نامهای ابن سینا و خیّام و حافظ
(The Iranian meaning of the names Ibn Sina, Khayyam and Hafez)
رتباط عنوان ابن سینا با سئنَا
سَ-اینَ به لغت سنسکریت به معانی سرور دانش و سرور آسمانی است:
स [sa] n. knowledge
इन m. ina lord
स [sa] air , wind
इन m. ina lord
عطار در تفسیر رسالهٔ الطیر ابن سینا به سئنَ (سیمرغ، مرغ/مرغان دانا) پرداخته است و این را می توان بدان تفسیر کرد که عنوان ابن سینای وی از سر تخلص او به حکیم سئنَ اوستایی بوده است نه به سبب جدّ سوم یا هفتم سینا نامی که بر وی قائل شده اند:
هنگامی که از واژه «سَئِنَ» در اوستا (بدون ترکیب با مرغو) استفاده شده، میتواند ارجاع به یکی از حکیمان اساطیری بزرگ زرتشتی (آنزو سومریان، دانای آسمانی) باشد که بنا به فقرهٔ ٩٧ فروردین اوستا با صد پیرو در این جهان به سر برد و بنا به کتاب پهلوی دینکرد صد سال پس از زرتشت به دنیا آمد و دویست سال پس از آن در گذشت و در ترویج دین زرتشتی کوشید. شهرت سَئنِ حکیم به حکمت و دانایی قطعاً یکی از عوامل اصلی تعبیر سیمرغ به دانایی و حکمت در فرهنگ ایرانی است. در فروردینیشت (کردهٔ بیست و چهارم، بند ٩٧) از این حکیم چنین یاد شده است: «فروهر پاکدین سَئِنَ پسر اهوم ستوت (پرستندهٔ بدون قربانی) را میستائیم. نخستین کسی که با صد پیرو در این زمین ظهور کرد» (پورداود،١٣۴٧: ج٢، ٨٢). پورداود در شرح این سئن، او را همان حکیم بلندمرتبه زرتشتی و سئن را دقیقاً به معنای سیمرغ میداند.
چگونه حسین بن عبدالله «ابن سینا» شد؟حسین بن عبدالله معروف به ابوعلی سینا در ۹۸۰ میلادی در اَفشَنه، در نزدیکی بخارا به دنیا آمد و در ۱۰۳۷ میلادی در همدان درگذشت. درباره زندگی و آثار ابوعلی سینا زیاد گفته و نوشته شده است. اما شاید تا کنون به پرسشی درباره او زیاد پرداخته نشده باشد و آن این که نام حسین بن عبدالله چگونه تبدیل به ابن سینا یا ابوعلی سینا شده است، حال آن که نام هیچ یک از اجداد حسین بن عبدالله، سینا نبوده است. از طرفی وی فرزندی هم نداشته است که ابوعلی نام بگیرد. به قول دکتر پرویز شهریاری، هیچ یک از اجداد حسین بن عبدالله نام «سینا» نداشته اند و در دایرة المعارف ها معمولاً تا جدّ ششم او را بر می شمرند و در مورد جدّ هفتم می نویسند گویا «سینا» بوده است. ما امروزه هم با وجود این همه نوشتار ممکن است جدّ هفتم خود را نشناسیم چگونه می توانیم قرن ها پس از ابن سینا جدّ هفتم او را شناسایی کنیم؟ در مورد كنيهٔ «ابن سينا» كه مشهورترين معرف اين طبيب پرآوازه به معنی پسر سينا (پور سينا) است، بايد گفت كه گرچه در فرهنگهای مختلف «سينا» را نام پدر، پدربزرگ، جدّ دوم، جدّ سوم و... اين دانشمند نوشتهاند، اما واقعيت اين است كه هيچيك از اجداد او نام «سينا» نداشتهاند و به عقيده محقق و رياضيدان معاصر زندهياد دكتر پرويز شهرياری (و استاد پورداود): «برخی فرهنگها چون درماندهاند تا چند پشت، اين انديشمند را اسمهايی گذاشتهاند و پشت آخر را گفتهاند سينا كه هيچ مبنايی ندارد.» به نظر دكتر شهرياری، سابقه اسمی «سينا» مربوط به صورت قديمی تر آن «سئنه» پزشك مشهوری در ايران باستان ميباشد كه حدود ٧٠٠ سال قبل از ميلاد در هگمتانه (همدان امروزی) ميزيسته و از چنان شهرتی در پزشكی برخوردار بوده كه پس از مرگ، نامش تبديل به اسطوره شده است؛ اسطورهای كه به شاهنامه نيز راه يافته و كلمه «سيمرغ» از همين اسم گرفته شده، پرنده اساطيری كه نماد پزشك و حكيم چارهساز است. دكتر شهرياری می گويد: «درست همان طوری كه كسی را كه در دريا كار می كند، فرزند دريا می گويند.» خیّام به معنی صاحب جام می به ظاهر نام خیّام می تواند به معنی اوستایی آن، دارای دانش با شکوه باشد: خوَاِئوئی (با شکوه)، مَ (ما، می، دانش): khvaeui: excellent म m. ma magic formula, knowledge ولی با توجه به اهمیت شراب در نوروزنامهٔ خیام، ترکیب اوستایی خوَ-یامَ (صاحب جام می) برای نام خیام محتمل تراست. مطابق لغت نامهٔ دهخدا: خیام. [ خ َی ْ یا] (اِخ) شهرت و لقب و تخلص ابوالفتح و بقولی ابوحفص غیاث الدین عمربن ابراهیم نیشابوری است و او را خیامی نیز می نامند [متوفی بین ۵١۵ - ۵١٧ هَ. ق.]. او حکیم و ریاضی دان و شاعر معروف ایران در قرن پنجم و ششم هَ. ق. است. سبب شهرت او به خیام درست معلوم نیست و احتمال داده اند که پدرش خیمه دوز بوده است. تفصیل زندگی او نیز با روایات افسانه آمیز مخلوط گشته است. معنی ایرانی محتمل حافظ نظر به این دعای فال حافظ: «ای حافظ شیرازی! تو محرم هر رازی! تو را به خدا و به شاخ نباتت قسم می دهم که هر چه صلاح و مصلحت می بینی برایم آشکار و آرزوی مرا برآورده سازی»، احتمال دارد یک عنوان ایرانی به صورت هافیز وجود داشته است، معادل ایشیک (آرزوی سلامتی کننده) در آذری که به سهو اکنون عاشیق نوشته میشود و عنوان ترانه سرایان و نوازندگان موسیقی بوده و هست که در مقابل وجهی به سلامتی در خواست کننده ترانهٔ سلامتی خوانده و می خوانند. اولیا چلبی نام عاشیق را به صورت ایشیک آورده که ترکیب ایش (آرزو کننده در اوستایی و سنسکریت و پسوند نسبت ایک) است. چون این معنی نام های پهلوی کهن ایشان اوسان و گوسان (گو-اوسان، آرزو و دعای سلامتی کننده) هم هست: حافظ و خدا حافظ به معنی اوستایی آرزوی نگهداری کننده و آرزوی خدا نگهداری: نظر به کلمهٔ اوستایی هَپ-ایز یعنی آرزوی نگهداری که می توانست در فارسی به صورت هافیز و هافِز در بیاید، بنابراین هافیز/هافز دعاگو و شاعر آرزو کنندهٔ خدانگهداری است و واژهٔ خداهافیز (آرزوی خدا نگهداری) در تمامیت آن ایرانی بوده است. هافیز/هافِز فارسی با حافظ عربی که در قرآن نیز بیان شده، هم شکل و هم معنی مشابهی داشته، جایگزین شده و فراموش گردیده است. چون اعراب اصطلاح معادل آن یعنی الله حافظ را ندارند. اجزاء هَپ-ایز در فرهنگ لغات اوستایی احسان بهرامی، جلد سوم صفحهٔ ١۵۴۵ و جلد اول صفحهٔ ٢٣٨: هَپ: پیشرفت دادن، پروراندن، پاییدن، نگهداشتن. ایز (ایش): امیدوار شدن، آرزو کردن، جستجو کردن.
جمعه، فروردین ۲۴، ۱۴۰۳
معنی ایرانی محتمل حافظ
احتمال دارد یک عنوان ایرانی به صورت هافیز وجود داشته است، معادل ایشیک (آرزوی سلامتی کننده) در آذری که به سهو اکنون عاشیق نوشته میشود و عنوان ترانه سرایان و نوازندگان موسیقی بوده و هست که در مقابل وجهی به سلامتی در خواست کننده ترانهٔ سلامتی خوانده و می خوانند. اولیا چلبی نام عاشیق را به صورت ایشیک آورده که ترکیب ایش (آرزو کننده در اوستایی و سنسکریت و پسوند نسبت ایک) است. چون این معنی نام های پهلوی کهن ایشان اوسان و گوسان (گو-اوسان، آرزو و دعای سلامتی کننده) هم هست:
حافظ و خدا حافظ به معنی اوستایی آرزوی نگهداری کننده و آرزوی خدا نگهداری:
نظر به کلمهٔ اوستایی هَپ-ایز یعنی آرزوی نگهداری که می توانست در فارسی به صورت هافیز و هافِز در بیاید، بنابراین هافیز/هافز دعاگو و شاعر آرزو کنندهٔ خدانگهداری است و واژهٔ خداهافیز (آرزوی خدا نگهداری) در تمامیت آن ایرانی بوده است. هافیز/هافِز فارسی با حافظ عربی که در قرآن نیز بیان شده، هم شکل و هم معنی مشابهی داشته، جایگزین شده و فراموش گردیده است. چون اعراب اصطلاح معادل آن یعنی الله حافظ را ندارند.
اجزاء هَپ-ایز در فرهنگ لغات اوستایی احسان بهرامی، جلد سوم صفحهٔ ١۵۴۵ و جلد اول صفحهٔ ٢٣٨:
هَپ: پیشرفت دادن، پروراندن، پاییدن، نگهداشتن.
ایز (ایش): امیدوار شدن، آرزو کردن، جستجو کردن.
اشتراک در:
پستها (Atom)